دیوید جی. لیبرمن در کتاب ذهنخوانی، اصلیترین راه انتقال پیام یعنی زبان را موشکافی میکند. او بیان میکند که ما با بررسی کلماتِ استفادهشده توسط هر شخص میتوانیم به نیت حقیقی او پی ببریم. برای مثال، از دیدگاه روانشناسی زبان کسی که از ضمایر شخصی کمتری استفاده کرده و خودش را بهعنوان فاعل از جمله جدا میکند، به احتمال قوی گفتارش خلاف واقعیت است؛ درست مانند وقتی که یک دروغگو از ارتباط چشمی پرهیز میکند. ضمایر شخصی مثل «من، اَم» نشان از اعتماد فرد به جملهای که میگوید دارد. حذف این ضمایر میتواند بیانگر بیمیلی فرد به پذیرش مالکیت واژگانش باشد. مثلاً جملهی «من واقعاً سخنرانیات را دوست داشتم» از جملهی «سخنرانی خوبی بود» صادقانهتر است. همچنین تبدیل فعل معلوم به مجهول نشانهی دیگرِ طفره رفتن از پذیرش معنای جمله است.
مورد دوم در تشخیص ناخودآگاه اشخاص، این است که چگونه دیگران را میبینند و چه حسی به آنها دارند. انتخاب ضمایر جمعی در صحبتها نشان از همراهی با طرف مقابل دارد. بنابراین احتمال خیلی کمی وجود دارد که قربانیِ یک حادثهی آدمربایی از جملهی «ما سوار ماشین شدیم» استفاده کند. اگر فریبی در کار نباشد او خواهد گفت: «او مرا سوار ماشین کرد». به همین ترتیب زوجی که در زندگی مشترک از ضمیر جمعی «ما» استفاده میکنند، کمتر در آمار طلاق جای دارند و بالعکس در زندگیهای مشترکی که ضمایر «من» و «تو» زیاد به کار میروند، بحرانهای بیشتری پیشبینی میشود.